𝑩𝒓𝒆𝒂𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈 𝒊𝒔 𝒏𝒐𝒕 𝒆𝒏𝒐𝒖𝒈𝒉

نفس کشیدن کافی نیست...

جنگجوی درون

1403/06/30
Saline

یک جنگجوی شجاع و دیوانه در من هست که پا به پای من می‌آید و شیفته‌ی مسیرها و تجربه‌های تازه است. دیوانه‌ای که نمی‌ترسد و پا پس نمی‌کشد و می‌جنگد و می‌دود و خراب می‌کند و می‌سازد. دیوانه‌ای که خیلی وقت‌ها بدون هیچ محافظه‌کاری و احتیاطی، می‌زند به قلب حادثه‌ها و خونین و مالین اما با دست‌هایی پر باز می‌گردد. من می‌دانم که هرکجا رشدی کردم و ارتقایی یافتم و گام بلندی برداشتم، او بود که در من حکم‌رانی می‌کرد. او بود که می‌گفت: نترس! برو، بیفت، زخمی شو، آسیب ببین، شکست بخور، اما تلاش کن و ادامه بده. او بود که می‌گفت: خوب است که داری می‌افتی و رنج می‌کشی و تاوان می‌دهی و شکست می‌خوری؛ این یعنی از خیلی‌هایی که نشسته‌اند تا آسیب نبینند و زمین نخورند، جلوتری!
جنگجوی دیوانه‌ای در من هست که زخمیِ نبردهای هولناک بسیاری‌ست و هنوز بهبود نیافته؛ اما به وقتش دوباره بلند می‌شود، خودش را می‌تکاند، محکم‌تر از همیشه می‌ایستد و همه چیز را درست می‌کند.

| •نرگس صرافیان طوفان‌🌊• |

یکی از قشنگترین متن‌هایی که خوندم :> ♡

تغییرات سمی

1403/06/30
Saline

عمق ماجرا اونجاست که فقط زمانی می‌فهمید تغییر کردی که به عقب -راهی که رفتی- یک نیم‌نگاه بندازی!
به عنوان مثال برای نویسنده اینجوری که نصف شبی داری از سوء تغذیه جون می‌دی و به زور نودلی که کپی سوپ بی‌مزه شده رو داخل معده‌ات جا می‌دی تا فقط و بالاخره فصل سوم رمانت رو بنویسی! ولی تصادفا به یک نوشته قدیمی برمی‌خوری که... فقط از اینکه به عنوان یک عکس رسوایی پخش نشده سپاسگزاری!

[وضعیتم:]
منِ فعلی: ودف؟! :/ می‌شه بپرسم این چه کوفتیه نوشتی؟!
منِ قدیم: یادت نمیاد این رو تو کلاس انشاء خوندیم! 
امید به زندگی منِ جدید: یک!

+

ولی انصافا خوشحالم که تغییر کردم و رشد کردم. ಥ⌣ಥ
تغییرات رو نسبی در نظر بگیرید! همون‌طور که تغییر داخل یک جمله فوق غمگین عاشقانه، آنقدر می‌تونه تلخ باشه:

- مشکلت چیه؟!
- مشکل؟ (پوزخند زدن) تو تغییر کردی!¹

می‌تونه شیرین هم باشه و خوشحالی که قرار نیست دوباره همچنین نوشته‌های پرفکتی رو بنویسی ಥ⌣ಥ
 

 

نویسندگان

پیوندها

دنبال‌شوندگان