𝑩𝒓𝒆𝒂𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈 𝒊𝒔 𝒏𝒐𝒕 𝒆𝒏𝒐𝒖𝒈𝒉

نفس کشیدن کافی نیست...

تغییرات سمی

1403/06/30
Saline

عمق ماجرا اونجاست که فقط زمانی می‌فهمید تغییر کردی که به عقب -راهی که رفتی- یک نیم‌نگاه بندازی!
به عنوان مثال برای نویسنده اینجوری که نصف شبی داری از سوء تغذیه جون می‌دی و به زور نودلی که کپی سوپ بی‌مزه شده رو داخل معده‌ات جا می‌دی تا فقط و بالاخره فصل سوم رمانت رو بنویسی! ولی تصادفا به یک نوشته قدیمی برمی‌خوری که... فقط از اینکه به عنوان یک عکس رسوایی پخش نشده سپاسگزاری!

[وضعیتم:]
منِ فعلی: ودف؟! :/ می‌شه بپرسم این چه کوفتیه نوشتی؟!
منِ قدیم: یادت نمیاد این رو تو کلاس انشاء خوندیم! 
امید به زندگی منِ جدید: یک!

+

ولی انصافا خوشحالم که تغییر کردم و رشد کردم. ಥ⌣ಥ
تغییرات رو نسبی در نظر بگیرید! همون‌طور که تغییر داخل یک جمله فوق غمگین عاشقانه، آنقدر می‌تونه تلخ باشه:

- مشکلت چیه؟!
- مشکل؟ (پوزخند زدن) تو تغییر کردی!¹

می‌تونه شیرین هم باشه و خوشحالی که قرار نیست دوباره همچنین نوشته‌های پرفکتی رو بنویسی ಥ⌣ಥ
 

 

نویسندگان

پیوندها

دنبال‌شوندگان